افطاری بزرگ بدهیم ولی ساده
یک نوع برنج که نمیشود؛ آندفعه که رفته بودیم خانهشان، کلی پذیرایی کردند. پس چلوساده بهعلاوه پلو. در مورد خورشت هم بعضیها ممکن است سرما خورده باشند و نمیشود سرخکردنی بخورند. ضمناً فلانی هم دیابت دارد، باید یک غذایی هم مخصوص او درست کرد. ترشی و ماست و سالاد هم که هزینهای ندارد. نان و پنیر و زولبیا و بامیه و خرما هم که ردخور نداشت. برای نوشیدنی هم لااقل دوغ و دلستر لازم است. میوه هم لااقل باید چهار نوع باشد. بعد هم گفت برای افطار باید یک چیز آبکی هم باشد و با این استدلال سوپ هم وارد سفره شد...
بله ماجرای سفرههای افطاری خیلی از ماها، همین است. قدمقدم و آهسته و پیوسته یکدفعه به خود میآییم و میبینیم که عجب سفره رنگینی چیدهایم. مگر قرار نبود ماه رمضان کمی از شکم و مظاهر دنیا فاصله بگیریم؟ پس چه شد؟
بیایید به جای سفرههای کوچک چند وقت یکبار ولی رنگین، سفرههای بزرگ همیشگی ولی ساده پهن کنیم.